من پیر بودم و ز غمت پیر تر شدم در شام و کوفه در پِیِ تو خون‌جگر شدم از کربلا به کوفه و، از کوفه تا به شام با دستِ بسته خون‌جگری در به در شدم ب�

من پیر بودم و ز غمت پیر تر شدم در شام و کوفه در پِیِ تو خون‌جگر شدم از کربلا به کوفه و، از کوفه تا به شام با دستِ بسته خون‌جگری در به در شدم ب�

من پیر بودم و ز غمت پیر تر شدم در شام و کوفه در پِیِ تو خون‌جگر شدم از کربلا به کوفه و، از کوفه تا به شام با دستِ بسته خون‌جگری در به در شدم ب�

من پیر بودم و ز غمت پیر تر شدم در شام و کوفه در پِیِ تو خون‌جگر شدم از کربلا به کوفه و، از کوفه تا به شام با دستِ بسته خون‌جگری در به در شدم ب�

من پیر بودم و ز غمت پیر تر شدم در شام و کوفه در پِیِ تو خون‌جگر شدم از کربلا به کوفه و، از کوفه تا به شام با دستِ بسته خون‌جگری در به در شدم ب�
من پیر بودم و ز غمت پیر تر شدم در شام و کوفه در پِیِ تو خون‌جگر شدم از کربلا به کوفه و، از کوفه تا به شام با دستِ بسته خون‌جگری در به در شدم ب�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
من پیر بودم و ز غمت پیر تر شدم در شام و کوفه در پِیِ تو خون‌جگر شدم از کربلا به کوفه و، از کوفه تا به شام با دستِ بسته خون‌جگری در به در شدم ب�
من پیر بودم و ز غمت پیر تر شدم

در شام و کوفه در پِیِ تو خون‌جگر شدم

از کربلا به کوفه و، از کوفه تا به شام

با دستِ بسته خون‌جگری در به در شدم

با  قاتلینِ مادرم و، نیزه‌دارِ تو

با ضرب  تازیانه اَخی هم‌سفر شدم

وقتی‌که میزبانِ  سر تو تنور شد

مانند مادرم ز غمت درد سر شدم

همراهِ کاروانِ بَلا دیده پیش تو

یک اربعین نبودم درد کمر شدم

دانی چرا  شبیه سرم، دلشکسته‌ام؟

دنبال نیزه‌دارِ تو مرغ  سحر شدم

مرغ سحر شدم که صدایم گرفته است

با  خطبه‌های حیدریَم  نوحه‌گر شدم

اصلاً مهم  نیست، که در دشت کربلا

در راه یاریِ  تو  اَخی  بی‌پسر شدم


شاعر: رضا باقريان


تعداد بازديد : 137
جمعه 22 آذر 1392 ساعت: 12:51
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف