کوی تو مروه جانست و حریم تو صفاست صحن تو چون عرفات و حرمت همچو مناست روضه است روضه رضوان و مزار تو بهشت زان سب موج زنان در حرمت نور خداست کعبه �

کوی تو مروه جانست و حریم تو صفاست صحن تو چون عرفات و حرمت همچو مناست روضه است روضه رضوان و مزار تو بهشت زان سب موج زنان در حرمت نور خداست کعبه �

کوی تو مروه جانست و حریم تو صفاست صحن تو چون عرفات و حرمت همچو مناست روضه است روضه رضوان و مزار تو بهشت زان سب موج زنان در حرمت نور خداست کعبه �

کوی تو مروه جانست و حریم تو صفاست صحن تو چون عرفات و حرمت همچو مناست روضه است روضه رضوان و مزار تو بهشت زان سب موج زنان در حرمت نور خداست کعبه �

کوی تو مروه جانست و حریم تو صفاست صحن تو چون عرفات و حرمت همچو مناست روضه است روضه رضوان و مزار تو بهشت زان سب موج زنان در حرمت نور خداست کعبه �
کوی تو مروه جانست و حریم تو صفاست صحن تو چون عرفات و حرمت همچو مناست روضه است روضه رضوان و مزار تو بهشت زان سب موج زنان در حرمت نور خداست کعبه �
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
کوی تو مروه جانست و حریم تو صفاست صحن تو چون عرفات و حرمت همچو مناست روضه است روضه رضوان و مزار تو بهشت زان سب موج زنان در حرمت نور خداست کعبه �

کوی تو مروه جانست و حریم تو صفاست
صحن تو چون عرفات و حرمت همچو مناست
روضه است روضه رضوان و مزار تو بهشت
زان سب موج زنان در حرمت نور خداست
کعبه جانی و زمزم زحریمت جاری
بر گلو سوز عطش زمزم تو آب بقاست
هرکه بر زخم دل خویش شفا می خواهد
خاک تو مرهم زخم است و غبار تو شفاست
شُسته از هر دو جهان دست نیاز خود را
آن که در بارگه جود و سخای تو گداست

 

تربتت را که بود آیینه دار هستی
 جنّت روی زمین گر که بخوانیم بجاست
خورده پیوند دل من به ضریح حرمت
دل از آن روست که آیینۀ ایوان طلاست
تربت پاک ترا زائرم این قبله مراد
مُحرم کوی توام،کوی تو حجّ فقراست
باز کن پنجره را با نظر لطف ببین
پشت این پنجره بیمار تو سرگرم دعاست
در حریم حرمت گرکه شوم خاک خوش است
پای زوّار ترا گر که زنم بوسه رواست
رایت مهر تو در خانه دلهاست بلند
خیمه عشق تو در سینه عشاق بپاست
گوشه ای از حرمت وسعت جنّات نعیم
خوشه ای از کرمت خرمن احسان و سخاست
جز حریم تو بگو عرصه گه رحمت کو؟
غیر کوی تو بگو درگه امیّد کجاست؟
یا رضا سر بدهم یا بنهم چهره به خاک
آنچه حکم از تو بر آید دل من نیز رضاست
ای که سوزد به محیط حرمت شمع دو چشم
وی که پروانه اشکم به حریم تو رهاست
نکشم منّت خورشید که از پرتو عشق
مثل ایوان حریمت دلم آیینه سراست

 

 

شاعر : محمد ناری


تعداد بازديد : 117
سه شنبه 19 شهریور 1392 ساعت: 8:54
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف