حسین رضوی فرد
بلند شد قدمی زد کشید قد، بانو
منجمان جوان در صف رصد، بانو؛
کشید چادر گیسو به روی ابروها
- نه اینکه ناز کسی را نمی کشد بانو-
میان این همه زن، این همه زن زیبا
"وَ لَم یَکُن لَهُ کُفواً أحد"، - احد - بانو
نگاه کرد به مردی که درد باران داشت
از آن سپس شب و باران و مرد و کدبانو
زمان گذشت، وَ از مرد، درد باقی ماند
نشست روی صدایش که نشنود بانو!
ولی شنید وَ شعله کشید با شویش
میان این همه مردان نا... بلد بانو
بخوان به نام خدایی که درد داد تو را
که خلق کرد "ألاِنسانَ فی کبَد" بانو!
قرار شد نزند در چرا ولی در زد؟
نزن نزن نه نزن نه! ولیک زد، بانو؛
بلند شد قدمی زد خمیده قد، یا نه!
نظیر موج که در حال جذر و مد بانو
نشست پشت در و سر به آسمان سایید
و گفت یک کلمه: یا علی مدد! بانو