آب شدم بس به زمین خون ز سرم ریخت
بال پریدن نمانده بس که پرم ریخت
"خانه ی حیدر" نه شده "گلشن زهرا
با نفسم لاله ز بس دور و برم ریخت
پشت در خانه که افتادم علی گفت :
وای که بی یار شدم من ، سپرم ریخت
سوخت در و ، سست شد و ، روی من افتاد
داد زدم فضه بیا که ثمرم ریخت
دست علی بسته بود و دست همه باز
از اثر هجمه ی شان برگ و برم ریخت
حرف ز تابوت زدم زینب من مرد
خاک یتیمی به سرش گل پسرم ریخت
رضارسول زاده