این روزها با ناکسان افتاده کارم دیگر پیمبر ‌زاده‌ای بی‌اعتبارم بعد از تو همّ و غمّ مردم منبرت ش

این روزها با ناکسان افتاده کارم دیگر پیمبر ‌زاده‌ای بی‌اعتبارم بعد از تو همّ و غمّ مردم منبرت ش

این روزها با ناکسان افتاده کارم دیگر پیمبر ‌زاده‌ای بی‌اعتبارم بعد از تو همّ و غمّ مردم منبرت ش

این روزها با ناکسان افتاده کارم دیگر پیمبر ‌زاده‌ای بی‌اعتبارم بعد از تو همّ و غمّ مردم منبرت ش

این روزها با ناکسان افتاده کارم دیگر پیمبر ‌زاده‌ای بی‌اعتبارم بعد از تو همّ و غمّ مردم منبرت ش
این روزها با ناکسان افتاده کارم دیگر پیمبر ‌زاده‌ای بی‌اعتبارم بعد از تو همّ و غمّ مردم منبرت ش
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
این روزها با ناکسان افتاده کارم دیگر پیمبر ‌زاده‌ای بی‌اعتبارم بعد از تو همّ و غمّ مردم منبرت ش

این روزها با ناکسان افتاده کارم

دیگر پیمبر ‌زاده‌ای بی‌اعتبارم

 

بعد از تو همّ و غمّ مردم منبرت شد

من فکر می‌کردم که تنها یادگارم

 

تا چشم وا کردم هیاهو بود و آتش

دیدم زنی تنها میان گیر و دارم

 

آن قلب کوچک در دلم دیگر نمیزد

بهتر که طفلم را به این دنیا نیارم

 

من درد دارم، دردم اما از تنم نیست

از دیدن دستان بسته شرمسارم

 

از این جماعت شکوه‌ها دارم برایت

امشب به شوقت سر به بالین می‌گذارم

 

اینجا به اجبار زمان کم گریه کردم

باید بیایم از زمان فارغ ببارم

 

یادم نرفته است آخرین قولی که دادی 

با این امید این لحظه‌ها را می‌شمارم

 

ا.سادات.هاشمی


تعداد بازديد : 127
شنبه 14 بهمن 1391 ساعت: 9:37
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف