مرگ من بود دمی کز تو جدایم کردند
در همان گوشه گودال فدایم کردند
دوستانم که نبودند بگریند به من
دشمنانم همگی گریه برایم کردند
من که خود راهنمای همه عالم بودم
سر خونین تو را راهنمایم کردند
هر کجا خواستم از پای در افتم دیدم
کودکان دست گشودند و دعایم کردند
خجلم از تو که گم گشت امانت هایت
بر سر خار دویدند و صدایم کردند
گریه ها داشتم از دوری روی تو ولی
خنده ها بود که بر اشک عزایم کردند
همرهانم که گرفتند غبار از محمل
همه در خاک فتادند و رهایم کردند
تا دم مرگ طرفدار تو بودم ای دوست
دشمنان یکسره تحسین به وفایم کردند
حسین من بیا و این دل شکسته را بخر
حسین من مسافر جا مانده را با خود ببر...