بدل باشدمرادردی که درمانش نمی دانم
زسوزدرد شیرینم نمی دانم چه می خوانم
خرامان ردشداز پیشم بت رعناقدمهرو
به تیرغمزه ی چشمش ببردازمن دل و جانم
الا یا ایهالامحبوب نگاهی سوی من افکن
رهایم کرده اند دیگرهمه اعوان و یارانم
سیداحمد ابوترابی
بدل باشدمرادردی که درمانش نمی دانم
زسوزدرد شیرینم نمی دانم چه می خوانم
خرامان ردشداز پیشم بت رعناقدمهرو
به تیرغمزه ی چشمش ببردازمن دل و جانم
الا یا ایهالامحبوب نگاهی سوی من افکن
رهایم کرده اند دیگرهمه اعوان و یارانم
سیداحمد ابوترابی