ترکیب بند مناجاتی و شهادت امام حسن عسکری گریز کربلا
من که اینگونه غرق دلبری ام
عاشقت ای امام عسگری ام
یک سوال ای ز محضرت دارم
سامرایت دوباره می بری ام?
از خدام است که نظاره کنم
بین صحن تو سنگ مرمری ام
سائلانت اگر به صف بشوند
من همان بی نوای آخری ام
دلخوشم که ندیده می گیری
بدی ام را.... همیشه می خری ام
گر به زهرا دهم تو را سوگند
چون خودت گفته ای که مادری ام
می گذاری که مبتلا بشوم
از گدایان سامرا بشوم
از دل خود جگر درآوردم
تا که از روضه سر در آوردم
بین این روضه از زبان خودم
دو سه تا چشم تر درآوردم
آن قدر گریه کرده ام آقا
از دو چشمم پدر درآوردم
نخل دردم که با دو قطره ی اشک
مطمئنم ثمر درآوردم
هر زمانی که روضه ای خواندم
سوی گودال پر درآوردم
عفو کن جان حجت ابن الحسن(ع)
گریه ات را اگر درآوردم
سمت گودال سنگ می انداخت ...
بر تنش نیزه چنگ می انداخت ...
با اجازه کمی برای دلت
روضه میخوانم از هوای دلت
داغ مسمار و سینه را آقا
میگذاری بگو کجای دلت?
هر شب از داغ مادرت زهرا (س)
قتل نفسیست در سرای دلت ...
ختمِ به کربلا و گودال است
مثل هر دفعه ماجرای دلت
یک سوال از من و ... جواب از تو...
نیزه ای رفت لابلای دلت؟
من یک از صد هزار را گفتم
گریه کم کن دلم فدای دلت
گریه کم کن که گریه ها داری
ای که از روضه ام عزاداری
سنگ کوفی نخورد بر سر تو
زیر سم ها نرفت پیکر تو
روبروی سکینه (س) و زینب (س)
غرق در خون نشد سراسر تو
مملو از خاک و خون و خاکستر
حنجرت را ندید مادر تو
پیش چشمت نشد خدا را شکر
اربا اربا علیِ اکبر تو
خیمه هایت نسوخت با هیزم
تازیانه نخورد دختر تو
هیچ دستی نزد کنار سرت
خیزران بر لب ز خون تر تو
من یک از صدهزار را گفتم
قصه ای آبدار را گفتم
جعفر ابوالفتحی