خبری نیست اگر مُعجزه ای برپا شد خبری نیست اگر سینه یِ دریا وا شد خبری نیست که دریا صدفِ موسیٰ شد خبر �

خبری نیست اگر مُعجزه ای برپا شد خبری نیست اگر سینه یِ دریا وا شد خبری نیست که دریا صدفِ موسیٰ شد خبر �

خبری نیست اگر مُعجزه ای برپا شد خبری نیست اگر سینه یِ دریا وا شد خبری نیست که دریا صدفِ موسیٰ شد خبر �

خبری نیست اگر مُعجزه ای برپا شد خبری نیست اگر سینه یِ دریا وا شد خبری نیست که دریا صدفِ موسیٰ شد خبر �

خبری نیست اگر مُعجزه ای برپا شد خبری نیست اگر سینه یِ دریا وا شد خبری نیست که دریا صدفِ موسیٰ شد خبر �
خبری نیست اگر مُعجزه ای برپا شد خبری نیست اگر سینه یِ دریا وا شد خبری نیست که دریا صدفِ موسیٰ شد خبر �
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
خبری نیست اگر مُعجزه ای برپا شد خبری نیست اگر سینه یِ دریا وا شد خبری نیست که دریا صدفِ موسیٰ شد خبر �

خبری نیست اگر مُعجزه ای برپا شد
خبری نیست اگر سینه یِ دریا وا شد
خبری نیست که دریا صدفِ موسیٰ شد
خبر آن است که گفتند علی بابا شد

 

امشب از جامِ جنون مِی زده ، کم نگذارید
که من عاشق شده ام ، سر به سَرم نگذارید

شب چه روشن شده ، انگار زمین زَر شده است
ماه در هاله یِ خورشید ، شبش سر شده است
گوشِ عالم ، همه از هلهله ای ، کَر شده است
آی جبریل بگو ، فاطمه مادر شده است

گیسویش باز گذارید که دل ها بُرده
پسرِ ارشدِ زهرا ، دلِ زهرا بُرده

جز لبت هیچ کجا ، شَهد و نمک با هم نیست
غیرِ زهرا ، به نگاهِ تو کسی مَحرَم نیست
هرکه شد طالبِ تو در طلب دِرهم نیست
هرکه خود را سگِ کویِ تو نخواند آدم نیست

الحق ای ماه ، که رُخسارِ خدایی داری
که خدایی رُخِ انگشت نمایی داری

تا که گیسویِ شکن در شکنت در هم شد
خوب شد ، روی همه حُسن فروشان کم شد
راهِ گلخانه ی تو ، جاده ی ابریشم شد
تا که آدم به خود آمد که چه شد ، آدم شد

خوش به این ناز بنازیم که دیدن دارد
این همه حُسن ، به حق ، سینه دریدن دارد

آسمان دامنی از ماه و زُحَل ریخته است
چه قَدَر در قَدَمت تاج محل ریخته است
طرحِ اَبروی تو را دستِ ازل ریخته است
وَ خدا خود به لبانِ تو عسل ریخته است

دَمِ تو ، کهنه شرابی ست که تاکَم کرده
خوش به حالِ دلِ من ، عشق هلاکم کرده

چشمِ تو باز شد و کار به محشر اُفتاد
یوسف از چشمِ زلیخای دل ، آخر اُفتاد
هرکه سر ، پای تو نگذاشته با سر اُفتاد
هرکه با عشق در اُفتاد ، خودش ور اُفتاد

بعد از این ، کوچه ی ما کوچه ی بن بست شده
نه فقط چشمِ همه ، چشمِ خدا مست شده

تیغِ صلحِ تو قد افراشت که دین خَم نشود
کربلا جُز به قعودِ تو مجسم نشود
هرکه مجنونِ تو ای لیلی عالم نشود
چه خیالی ست ، بهشتش به جهنم نشود

لطفِ زهراست که در دل دو هدیه داریم
هم حُسینیه در آن ، هم حَسنیه داریم

رو به چشمِ دلمان ، منظره ای وا کردی
تا اُفق های خدا ، پنجره ای وا کردی
با ضریحی که نداری ، گره ای وا کردی
عقده ای در دلت از خاطره ای وا کردی

کوچه ای تنگ و ، دلی سنگ و ، صدایِ سیلی
وای ، خون میچکد انگار زِ جایِ سیلی

با همین زخم ، همین عقده و غم میسازیم
تا که یک روز برای تو حرم میسازیم
صحن هایی همه بر عشق ، قسم میسازیم
در حرم سینه زنان نوحه و دَم میسازیم

هرکه دارد غم آن زلفِ رها بسم الله
هرکه دارد هوس کربُ بلا بسم الله


حسن لطفی


تعداد بازديد : 123
شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 10:17
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف