واگویه های حضرت زینب(س) با برادرش امام عشق؛ حسین(ع):
چه اشک ها که سرودند شاعران به هوایت
چه آمده به سرت ؟ ای سر ِ غزل به فدایت!
به بال و پر زدن ِ کشتگان ِ خود نظری کن
به دست های علمدار و دسته های عزایت
چگونه بوسه به رگ های گردنت بزنم؟ - آه!
چگونه تیغ ، دلش آمده ست تا ز قفایت ...؟
میان این همه دلسنگ ِ گرگْ خوی ، برادر!
دلم شکسته ، دلم خون ، دلم گرفته برایت
رقیّه تاب ندارد ، رقیّه خواب ندارد
تو را همین که ببیند میان ِ تشت ِ طلایت ...
تو زنده ای و تو سرزنده ی همیشه ، برادر!
که مرگ و خستگی افتاده اند هر دو به پایت
فرشتگان همه عاشق شدند و بی سر و سامان
فرشتگان ِ مقرّب ، به عشق ِ کرب و بلایت
همیشه ورد ِ زبان ِ تمام ِ مرثیه خوانان
تویی ، که می وزد از بیکرانه بانگ ِ رسایت
محمدرضا سلیمی