نیزه نیزه دوباره سر نیزه
یک تن پاره اینقدر نیزه
این طرف دست من روی سر
آن طرف دست صد نفر نیزه
نیزه از هر سمت اگر خوردی
نخوری کاش از کمر نیزه
بر زمین غَلط کم بزن این قدر
نرود پیکر تو در نیزه
تیروشمشیروسنگ وچوب وعصا
چاره دارد همه مَگر نیزه
چقدر درد می کند پهلوت
نکند خورده بی خبر نیزه
جان تو فکر نمی کردم
شود این قدر درد سر نیزه
مادرم جیغ می کشد وقتی
می خورد بر تن تو هر نیزه
لب و دندان تو زبانم لال
بِرَوَد در دهنش اگر نیزه
التماس هر چه می کنم این شمر
می زند بر تو بیشتر نیزه
سنگها یک به یک زیاد شدند
زود ماه مرا بِبَر نیزه
چقدر آشناست این ، نکند
ای خدا این سری که بَر نیزه