تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
بوی تورا گرفته دل و این دهان من
از بس صدات کرده گرفته زبان من
صبح و مساء نه که فقط چند لحظه ای
اینجا برای گریه بشو میهمان من
جانم فدای گریه ی روز و شبت شود
جانم فدای اشک تو صاحب زمان من
چشم تو زخم می شود آقای خوب من
آخر چقدر گریه کنی مهربان من؟
تو یک امانتی که پناهم شوی ، ببین...
... داری نحیف میشوی ای سایبان من
اذنم بده ، به جای تو خون گریه میکنم...
میبارم آنقدر که بگیرند جان من....
جواد دیندار
تعداد بازديد : 245
سه شنبه 28 آذر 1391 ساعت: 10:08
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
