آسمان و زمین با زینب
دیده هاشان زگریه پرخون است
فاطمه دست بر کمر دارد
درد پهلوی او افزون است
***
به گمانم مصیبتی بر پا
به میان زمین کرب و بلاست
شمر بر روی سینه ی مولا
ذکر خواهر فقط واویلاست
***
نیزه ای را میان حنجر او
دشمن از روی جهل خود جا کرد
اندکی نیزه اش را چرخاند
ناگهان در گلوی او تا کرد
***
هر که با هر چه در توانش بود
راهی قتلگاه آقا شد
نینوا گشته پر زخون خدا
تکه تکه عزیز زهرا شد
***
بین شمشیر و نیزه در گودال
پیکر بی سر برادر دید
خم شد و جای مادرش زهرا
بوسه گاه رسول را بوسید
***
به خدا گشته پیر و زار و حزین
زینب از فرط غصه و ماتم
کمرش خم شده دخت علی
ز فشار غریبی و زین غم